جدول جو
جدول جو

معنی ته وسته - جستجوی لغت در جدول جو

ته وسته
برای تو، مال تو
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ته نشسته
تصویر ته نشسته
ته نشین شده، آنچه از مواد موجود در آب جدا شده و در ته ظرف قرار گرفته
فرهنگ فارسی عمید
(تَ هَُ)
ته تو. ژرفای چیزی. عمق موضوعی. جزئیات امری.
- ته وتوی کاری یا امری یا چیزی یا مطلبی را درآوردن، به همه جزئیات آن پی بردن. به تمام آن آگاهی یافتن با فحص و کنجکاوی. نیک از جزئیات امری آگاه شدن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) ، باقیماندۀ کمی از چیزی بسیار. (یادداشت ایضاً). رجوع به ته وتو شود
لغت نامه دهخدا
(تَهْ نِ شَ تَ / تِ)
فرهنگستان ایران این کلمه را معادل رسوبی پذیرفته است. رجوع به واژه های نو فرهنگستان ایران شود. راسب شده. رسوب یافته. ته نشین شده. بصورت رسوب درآمده. (فرهنگ فارسی معین) ، زمینها و سنگهایی که نتیجۀ رسوب مواد محلول یا معلق آب دریاهاست. سنگها و طبقاتی از زمین که در نتیجۀ رسوب مواد موجود در آب دریا و رودخانه ها بوجود آمده اند. رسوبی. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
که راهش بسته باشد، متعلقان و وابستگان به راه. که وابسته به راه باشد:
چو زین ره بستگان یابی رهایی
بدانی خود که چونی وز کجایی.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(تُهْ تُهْ)
کلمه ای است که شتران را بدان زجر کنند و سگان را خوانند، حکایت لکنت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تَهْتَهْ)
افزوده شده و انبوه شده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
راسب شده رسوب یافته ته نشین شده بصورت رسوب در آمده، زمینها و سنگهایی که نتیجه رسوب مواد محلول یامعلق آب دریاهاستسنگها و طبقاتی از زمین که در نتیجه رسوب مواد موجود در آب دریا و رود خانه ها بوجود آمده اند رسوبی
فرهنگ لغت هوشیار
برای ما
فرهنگ گویش مازندرانی
گاو یا گوسفند یک ساله
فرهنگ گویش مازندرانی
پیوسته، مدام
فرهنگ گویش مازندرانی
برای چه، چرا
فرهنگ گویش مازندرانی
برای تو مال تو
فرهنگ گویش مازندرانی
برای تو
فرهنگ گویش مازندرانی
برای تو
فرهنگ گویش مازندرانی
مال توست، برای توست
فرهنگ گویش مازندرانی